آنچه در ته جعبه پاندورا بود

فهرست مطالب:

آنچه در ته جعبه پاندورا بود
آنچه در ته جعبه پاندورا بود

تصویری: آنچه در ته جعبه پاندورا بود

تصویری: آنچه در ته جعبه پاندورا بود
تصویری: TRY NOT TO LAUGH || 😣😣😣!!!! بدددترین مجازات دنیا بود 2024, نوامبر
Anonim

عبارت "جعبه پاندورا را باز کنید" به این معنی است که اقدامی وحشتناک انجام شده است ، پس از آن هیچ چیز قابل تغییر نیست. اما تعداد کمی از مردم می دانند که در پایین این جعبه امید وجود دارد که می تواند شما را از مشکلات و مصائب نجات دهد.

آنچه در ته جعبه پاندورا بود
آنچه در ته جعبه پاندورا بود

پاندورا

نام پاندورا در یونان باستان به معنی "هدیه به همه" است.

طبق افسانه های یونان باستان ، پاندورا زنی بسیار زیبا است كه توسط خدایان المپ برای ایجاد مجازات در پرومتئوس و بشریت ایجاد شده است. طبق گفته مشتری ، مردم به طور غیرقانونی از آتشی که پرومتئوس به زمین آورد استفاده کردند.

هفائستوس زمین را با آب مخلوط کرد و بدن پاندورا را قالب زد. خدایان دیگر استعدادهایی را به پاندورا بخشیدند که او را مقاومت ناپذیر می کرد. هرمس با شیرینی و حیله گری ، آفرودیت با زیبایی مقاومت ناپذیر ، آتنا با روح و زئوس با کنجکاوی.

سپس او را به عنوان هدیه به پرومتئوس پیشنهاد دادند. اما او با دانستن حیله همرزمانش ، امتناع كرد. پاندورا توسط برادر پرومتئوس - اپیمت دیده شد. اپیمتوس با بیان اینکه نمی توان از چنین موجودی مقاومت ناپذیر شر را انتظار داشت ، با پاندورا ازدواج کرد.

بسته وحشتناک

یک روز عصر ، پاندورا و اپیمتوس که روی چمن نشسته بودند ، دیدند که مرکوری به طرف آنها می رود و یک جعبه سنگین روی شانه های خود حمل می کند. او به س ofال عاشقان پاسخ نداد ، که در او چیست. وی فقط گفت که بسیار خسته است و اجازه خواست تا یک روز این بار را در خانه آنها بگذارند.

با دریافت اجازه ، عطارد رفت. کنجکاوی که زئوس به پاندورا بخشید ، او را آزار داد. او سعی کرد سینه را باز کند. اپیمت این را دید و به او سرزنش كرد كه این كار نباید انجام شود.

پاندورا منتظر رفتن اپیمت بود و دوباره به جعبه اسرارآمیز رفت. در آن لحظه صداهایی شبیه زمزمه از او شروع شد. نزدیک سینه نزدیک شد و صداهای واضحی را شنید که التماس می کردند در را باز کنند.

پاندورا از زندانیان نامرئی ترحم کرد و در جعبه را باز کرد. او نمی دانست که مشتری همه رذایل و شرارت ها ، مشکلات و بیماری ها را به او وارد می کند. این موجودات ، شبیه پروانه هایی با بالهای قهوه ای ، آزاد پرواز می کردند و شروع به نیش زدن اپیمتوس و پاندورا می کردند.

چیزی که ته جعبه بود

قبلاً ، عاشقان خشم و درد را تجربه نمی کردند ، اما به محض اینکه موجودات شرور آنها را گاز می گرفتند ، برای اولین بار با هم مشاجره می کردند. در میانه مشاجره ، زوجین صدای دیگری از سینه شنیدند که به محض احساس نیش پروانه های وحشتناک ، درب آن را محکم کوبیدند. این صدا خواستار آزادی شد ، و قول داد که از همه زخم ها بهبود می یابد.

اپیمت و پاندورا که فهمیدند بدتر از این خواهد بود تصمیم گرفتند فرصتی را بدست آورند و دوباره محوطه را باز کنند. خدایان به انسانیت ترحم کردند و یک موجود خوب را در میان ارواح شیطانی پنهان کردند - امید.

او با لباسهای سفید برفی به درون نور پرواز کرد و شروع به لمس مکانهای گزیده روی بدن دوستدارانش کرد. درد بلافاصله فروکش کرد. سپس نادژدا به سوی دیگر قربانیان شیاطین شیطانی پرواز کرد تا آنها را شفا دهد.

بنابراین افسانه باستانی متولد شد كه شر در جهان ظاهر شد و رنج هایی را به همراه داشت. اما بعد از دردسرها ، امید همیشه پرواز می کند ، مردم را شفا می دهد و به آنها ایمان به آینده ای شاد را می دهد.

توصیه شده: